جدول جو
جدول جو

معنی پخج شدن - جستجوی لغت در جدول جو

پخج شدن
له و پهن و با زمین یکسان شدن بسبب فشار پخش شدن
تصویری از پخج شدن
تصویر پخج شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پخچ شدن
تصویر پخچ شدن
بسبب فشار له و پهن و با زمین یکسان شدن پخش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخش شدن
تصویر پخش شدن
پهن شدن، پراکنده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخت شدن
تصویر اخت شدن
سازگار و دمساز شدن با کسی آرام گرفتن با کسی ماء نوس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخج کردن
تصویر پخج کردن
له و بازمین یکسان کردن برابر و مساوی کردن با
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخش شدن
تصویر بخش شدن
قسمت شدن تقسیم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درج شدن
تصویر درج شدن
شامل شدن، گنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پاگیزه گردیدن، طهارت، طاهر شدن، تطهر پاک گردیدن پاکیزه گردیدن طاهر شدن طهارت طهر، منزه بودن تبارک تقدیس، از حیض بر آمدن قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز بسن یاس نرسیده است اقراء، صفای باطن یافتن، انجلا پس از خسوف و کسوف، سترده شدن زدوده شدن زایل شدن، یا از عیب یا عوار پاک شدن، برائت یافتن، یا از وام و جز آن پاک شدن، پرداختن آن برائت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخر شدن
تصویر آخر شدن
بپایان رسیدن سر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خپه شدن
تصویر خپه شدن
خفه شدن انخناق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت شدن
تصویر تخت شدن
دراز کشیدن، یا تخت شدن دماغ. چاق شدن دماغ از نشاه
فرهنگ لغت هوشیار
افتادن از جایی. یا پرت شدن حواس. مشوش و مضطرب شدن حواس. یا پرت شدن از موضوع یامرحله. از موضوع و مطلب دور افتادن سهو و اشتباه کردن در موضوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشم شدن
تصویر پشم شدن
پراکنده شدن، پراکنده ساختن، جدایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشک شدن
تصویر پشک شدن
پشک شدن موی. مجعد شدن جعودت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست شدن
تصویر پست شدن
ویران شدن، منهدم گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهن شدن
تصویر پهن شدن
گسترده شدن، پخت شدن، پهن شدن، منبسط شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوچ شدن
تصویر پوچ شدن
فاسد شدن چیزی. یا پوچ شدن مغز. مختل گشتن فکر از کار افتادن عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکر شدن
تصویر پکر شدن
افسرده شدن نومید گشتن: از این حرف خیلی پکر شد، گیج شدن متحیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیش رفتن جلو رفتن بحضور رفتن: رقعتی نبشتم بشرح تمام و پیش شدم، سبقت گرفتن جلوتر رفتن: زم پیش شدن در رفتن، پیشرفت کردن پیشرفت داشتن بنتیجه رسیدن: سالار بکتغدی گفت: این هر دو هیچ نیست و پیش نشود و آب ما ریخته گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
کلان سال شدن کهن سال گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیس شدن
تصویر پیس شدن
دو رنگ شدن ابلق گشتن خلنگ گردیدن، به بیماری برص مبتلا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
همچون تاج بر سر قرار گرفتن افسر شدن، موجب زیب و زینت شدن، موجب مباهات و افتخار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخت شدن
تصویر لخت شدن
لباس از تنش درآوردن، برهنه شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش شدن
تصویر پیش شدن
جلو رفتن، پیش رفتن، پیشرفت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرت شدن
تصویر پرت شدن
افتادن از بالا به پایین، فرو افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پست شدن
تصویر پست شدن
خوار و ذلیل شدن
با خاک یکسان شدن، منهدم گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک شدن
تصویر پاک شدن
پاکیزه شدن، از آلودگی درآمدن، سترده شدن، زدوده شدن
محو شدن
فرهنگ فارسی عمید
حیران شدن سرگشته گردیدن دست و پای خود را گم کردن، حواس خود را از دست دادنبی هوش شدن: بر اثر استشمام آن گیاه گیچ شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخت شدن
تصویر لخت شدن
سست و بیحال شدن، همه لباسها را از تن بیرون کردن برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخت شدن
تصویر اخت شدن
((اُ. شُ دَ))
مأنوس شدن، انس گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخش شدن
تصویر بخش شدن
((بَ. شُ دَ))
قسمت شدن، تقسیم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوچ شدن
تصویر پوچ شدن
((شُ دَ))
فاسد شدن چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخت شدن
تصویر تخت شدن
((~. شُ دَ))
هموار شدن، به غایت نشئه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آخر شدن
تصویر آخر شدن
به پایان رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخت شدن
تصویر اخت شدن
مانوس شدن، اخت آمدن
فرهنگ فارسی عمید